ArtinArtin، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

شازده کوچولوی ما

حرف زدن

با با دنت بخر مامان بیشین مامان دست بشور مامان کالسکه سوار پیاز بخر ماشین سوار فرمون بچرخ آتین دست ششت آتین بیشین تفن صوحبت بابا بابا بیاد لب تا یوشن نی نی یوشن بلیم پاک تاب سرسره مامان گوشی صوحبت   دیگه برات بگم.... اینور بلو اونور بله پیداش قایم مامان بزار اینو مامان بیا اینجا و.... کلی شیرین سخنان از زبان تو گل پسر و ما نظاره گر رشد و بالندگیت هستیم آرتین جان        
30 ارديبهشت 1392

با بای پوشک

آرتین جان یک قدم دیگه برداشتیم و بعد از 1 ماه تمرین تونستی پوشک رو هم کنار بزاری، 18 اردیبهشت دیگه کلا پوشک رفت و پسر من دیگه بزرگ شده ... میتونه بره دسشویی و کارشو انجام بده...  هر روز قدمی تازه هر لحظه بزرگ شدن هر ثانیه تازگی اینها لحظه لحظه زندگی توست عزیزم، آرتین جان زندگیم، مینویسم تا بماند لحظه لحظه رشد و بزرگ شدنت دوستت دارم و خدا را سپاس از بودنت و داشتنت     ...
30 ارديبهشت 1392

حس خوب

پسرم؛ عزیزم این روزها چه حس غریبی دارم... حس قشنگ، دوست داشتنی... این مهربانی تو، این نگاه بزرگمنشانه تو دلمو بدجوری تکون میده .. حسی دارم که نمی تونم به زبون بیارم. عزیزم، مهربانم... با تمام وجودم دوستت دارم.   از مهرت بگم آرتین جان: هر لقمه یا چیزی که میخوای بخوری سهم مامان و بابا رو میدی ... امروز مانتومو ورداشتی و بردی تو اطاق که اتو بزنی ... موقع برگشتن از خرید هم که وسایلو تو کالسکت گذاشتیم تا خونه خودت هول دادی و نمی ذاشتی من کمکت کنم... چقدر بزرگ شدی عزیزم...   چقدر خوب حرف میزنی و شعر میخونی شعرهای کیتی و موقع نگاه کردنشون همراهی میکنی و میخونی ... جمله های سه کلمه ای رو میتونی بگی و من خیلی خوشحالم و لحظه لحظه ب...
15 ارديبهشت 1392

23 ماهگی شازده کوچولو

 یک قدم تا دو سالگی   اولین چیزی که به ذهنم میرسه شعر خوندنت تو این یک ماه بود، قل دلیه  هواااااااا تجااا   مشدام نبشتم  عیدلی این شعر یه توپ دارمه، چقدر شیرینه حرف زدنت . موقع خواب شعر و چندین بار میخونی و از منم میخوایی همراهیت کنم، بعد اسم همه فامیل رو بزبون میاری میگی: تینا حوابید، مهین حوابید... اینقدر میگی تا خسته میشی و به خواب میری . همچنان عشق به ماشین و فرمون چرخوندن داری، هر چیز گردی میشه فرمونت و اونو میچرخونی، نمی دونم این چرخش اجسام چی داره و تو رو به کجا میبره که اینقدر علاقه داری   یادم باشه بزرگ شدی ازت بپرسم     هر روز که میگذره این حس دوست داشتنت عمیق و عمی...
10 ارديبهشت 1392
1